هر کی به فکر ِ خویشه...
اومدم بهتون بگم بچه ها خیلی انعطاف پذیرن و در ضمن منطق هم خیلی خوب سرشون میشه، اگه خواستید میتونین گاهی از این همه خوبیشون استفاده که نه، سوء استفاده کنین و مثل امروز من شیر خوردنشونو تا وقتی که به منزل برسید به تعویق بندازید و بهشون بگین "باشه، بریم خونه، دراز بکشیم تا بهت شیر بدم"، حالا نیتتون میتونه خیر یا شر باشه، اگر خدای نکرده نیتتون مثل من وعده ی سر خرمن دادن بوده باشه ... سعی کنین دیگه تکرار نشه.
تو مسیر که بودیم خوابش برد، داشتم فکر میکردم حالا باید ازتون بپرسم حکمش چیه این جریان؟ من بهش بدقولی کردم آیا؟ کلک زدم بهش یعنی؟ نه بابا، خودش زیرش زد... نکنه در اصل من زیرش زدم ؟! یا هیچکدام؟
وقتی به هر جون کندنی که شده خودمو با یک عدد بچه ی خوابیده در بغل گرفته شده نه، با چنگ و دندون گرفته شده خودمو رسوندم خونه و بعد گذاشتمش توی جاش و در لحظه با "دی، دی" گفتنش (یعنی "شیر") مواجه شدم و هر کاری کردم نتونستم از دستش در برم و کلی وقت حالمو جا آورد با شیر خوردنش اون موقع بود که به بهترین نحو ممکن جواب همه ی سوالات و ابهاماتم رو گرفتم و حالا دیگه هیچی ندارم بهتون بگم و یا ازتون بپرسم...
پی نوشت1: من خوب ِ خوبم، پس لطفا بعد از خوندن این پست حالت چهرتون این شکلی بشه نه این شکلی
پی نوشت2: از این به بعد یادم باشه من به فکر خودم باشم بهتره، چون اون خودش به فکر خودش هست