یا سمیع اصلا باورم هم نمی شد به این زودی ها بتونم بدون بغل کردنش بخوابونمش، پریروز و دیروز برای خوابوندنش کلی اذیتمون کرد و اذیت شد، تاحدی که دیگه گریه ام گرفته بود، مقاومت با بسته شدن چشمهاش، بی قراری و گریه و آخرش هم بغل شدن و البته در کمترین زمان ممکن به خواب رفتن... همسرم و پدرم به اتفاق میگفتن مهم نیست که میخواد بغل بشه و بخوابه، این حالت براش جایگزین شیر از دست دادشه، منم میدونستم نباید زیاد بهش سخت بگیرم اما خب واقعا صرف اون همه وقت و انرژی برای خوابوندنش برام سخت شده بود، امروز پدرم گفت اینطوری فکر کن که این بچه باید تا دوسال شیر می خورده، پس حالا تا دوسالگی بهش مهلت بده تا اذیتتون کنه... امروز خونه بودیم، ا...