سوالات ِ سه گانه ی تربیتی
29. یاعدل
فکر کنم اگر میزان اشتیاق و علاقه و انگیزه ی آدم ها برای یادگیری در تمام طول عمرشون به اندازه ی دوران کودکیشون بود همه دربزرگسالی یا انیشتین بودن یا دانشمند و پروفسور، از دیدن کجکاوی پسرم و شوقش برای یادگرفتن چیزهای جدید هم خوشحال می شم و هم ناراحت، دلیل خوشحالیم که معلومه، ناراحتیم به این خاطره که چرا نمیشه در تمام زندگی همینطور پرانرژی و فعال تو این مسیر ادامه داد و آموخت و لذت برد و خسته هم نشد؟!.
من که آخر نفهمیدم؟! باید بذاریم بچه ها وسایل بازی شونو خراب کنن تا تجربه کسب کنن و فنی شن یا نه؟! مثلا پسر ما خیلی دوست داره اجزاء ماشینهاش رو از هم جدا کنه، یا اینکه ماشینهای باتری دارش رو روشن کنه و در حال حرکت بگیره دستش و پشت و رو شون کنه و حرکت چرخ هاش رو ببینه یا اینکه با دستش جلوی حرکتشونو بگیره و نابودشون کنه.
می دونیم و شنیدیم که فریاد زدن بر سر بچه ها اصلا کار خوبی نیست، اما اگر واقعا در شرایطی گیر کرده باشیم که تنها مفر موجود و راه نجات همین باشه باز هم باید به این گفته که "به هیچ وجه سرشون داد نزنید" قائل بود؟ تو آرایشگاه جنگ جهانی راه انداخت و نه راه پس داشتیم و نه راه پیش، آقای آرایشگر بعد از کسب اجازه کمی بلند نهیش کرد از گریه و همین کافی بود تا اون بمب خوشه ای حدود نیم ساعت مثل موشی آروم و بی صدا روی صندلی بشینه و سرش رو طبق دستور ایشون این طرف و اون طرف کنه و خوشگل شه و شکلات بگیره و بریم خونمون.