ماه ِ شب ِ قدر
ماه مبارک رمضان هم رسید
با حال و هوای خاص ِ خودش
با سحرهای پر از نوای دعای سحر و سفره های افطار پر از عطر استجابتش
با قرآن تلاوت کردنهای میون روز و دعاهای برخواسته از عمق ِ دلش
با بیدار ماندنهای گاه و بیگاه بعد از سحر تا طلوع آفتابش
با میهمانی رفتنها و میهمانی دادنش
و....
با خاطره ی سر رسیدن انتظار اومدن مسافر کوچیکمون
مسافری که امروز فهمیدم از الان به بعد ماه مبارک رمضان بیشتر از هر زمانی و هر چیزی یادآور اومدنشه، مسافری که هدیه ی شب قدره به ما، مسافری که از روز اول ماه رمضان میتونست زمینی شه، روز میلاد امام حسن (ع) منتظرش بودیم، شبهای 23،21،19 رمضان هم همینطور، و میخواستیم به احترام صاحب اون شبهای عزیز "علی" بنامیمش، و بالاخره بعد از کلی منتظر گذاشتن ما روز 26 رمضان به دنیا اومد، شب ِ 27 ماه رمضان که به قولی شب ِ قدره و ارزشش از اون سه شب ِ دیگه کمتر نیست و این شد که اسمش شد "علی" رضا .
و امروز در اولین سحر از این ماه عزیز من عجیب یاد سال قبل رو ، عطر انتظارش رو دلتنگ شده ام، روزهایی که بودن ِ پسرم در نزدیکترین حالت به من برام برکتی عجیب داشت، و حالا دور شدنم از خیلی چیزها رو دارم میذارم به پای ِ بودنش، گریه کردن ها و شیطونی کردنش غافل از اینکه
من خودم رو گم کرده ام،
من فراموش کرده ام که مادری ترک بندگی نیست، ترک عبودیت نیست،
بلکه مادری عبادتیست که تنها با بندگی محض خداوند کامل میشود.
خدایا در این ماه ِ عزیز به ما طعم خوش عبادتت را بچشان
و "اللهم عجل لولیک الفرج" را در راس دعاهایمان قرار ده
آاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااامین