علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 28 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

خوابیدن با ترس ِ الکی

1394/5/19 7:45
نویسنده : mahtab
989 بازدید
اشتراک گذاری

33. یا عظیم

 به لطف خدا و سعی و اراده ی خودمون مدتیه مشکلمون با خوابیدن پسرک در اتاقش حل شده (اوایل مشکلی نبود، بعد از مدتی برای خوابیدن در اتاقش و روی تختش مقاومت و لجبازی رو شروع کرد) و اوضاع این شبهامون به این شکله که اغلب اوقات موقع دراز کشیدنش روی تخت و نشستن من کنار تختش اسم تک تک وسایل اتاقشو میاره و می گه "من از این می ترسم، از اون می ترسم" و من در برابر تک تک جملاتش با تمام ِ فاعل های موجود در اتاق باید صبورانه و مهربانانه بگم "نه عزیزم، ترس ندارن، ببین چقدر قشنگن، اینا همون وسایلتن که تو روز می بینیشون"، البته کاملا مشخصه که ترسی وجود نداره و فقط برای ابراز وجود و جلب توجه این جملات رو به طور تکراری و صرفا از روی انجام وظیفه بیان می کنهخندونک، چون خیلی پیش اومده که چندثانیه از جمله اش نگذشته خوابش برده، اما خدا نکنه که خوابش نیاد و من هم خوابم بیاد و یه کم نامهربانانه جوابش رو بدم، در این مواقع در بهترین حالت می گه "من دوستت ندارم، بابا رو دوست ندارم"  (چه ربطی به باباش داره دعوای ما دوتا من نمی دونمخندونک) و در بدترین حالتش عذر من رو می خواد و باباش رو درخواست می کنه (البته برای من که بهتر می شهچشمک اما خب طفلکی همسرم چون صبح باید بره سرکار براش سخت می شه) .

من دیگه دستم اومده قضیه ی داستان سراییش از ترس نسبت به وسایل اتاق از جمله قاب عکس خودش چشمک، مثلا می گه "من از قطارم می ترسم، آخه ناراحته"، بهش نشونش می دم و می گم "نه، ناراحت نیست، ببین داره می خنده"، بعدش می گه "من از عکس خودم می ترسم، آخه ناراحتم"خنده و این ماجرا ادامه دارد......

یک بار که همسرم داشت می خوابوندش پسرک ماجرای مظلوم نمایی رو شروع می کنه و می گه "من از اون ببعیم می ترسم" همسرم بنده خدا بی خبر از همه جا فکر کرده واقعا ازش می ترسه، پا می شه ببعی رو برش می داره  و بعد می بینه که پسرک می گه من از خودم می ترسم (منظورش عکس خودش داخل قاب عکس بوده) و اینچنین بود که با دیدن ادامه دار بودن سناریو  متوجه اصل  قضیه می شه و دیگه زیاد جدی نمی گیرهآرام.

 

پی نوشت: ترس ریشه ی ذاتی داره، نه؟ چون ما که بهش یاد ندادیم ترس از تاریکی رو، مطمئنم.

پسندها (2)

نظرات (6)

مامان محمدمهدی
19 مرداد 94 8:03
پسر بلا ذاتی بودنشو نمیدونم ولی من یکبار محمدمهدی رو بخاطر همین ترس از تاریکی تقریبا تو همین سن گل پسر شما پیش روانشناس بردم که در جواب نگرانی های من گفتن کاملا طبیعیه که در این سنین بچه بترسه و بمرور که بزرگ تر میشه ترسش از اشیا و آدمها و غیره کم و کمتر میشه راست میگفت چون محمدمهدی بمرور تمام ترسش از تاریکی وحیوانات و کلاً چیزهای کمی ترسناک ریخت و حالا پسر شجاعه
mahtab
پاسخ
خدا روشکر که طبیعیه، پس ما دیگه لازم نیست ببریمش دکتر البته همونطور که گفتم شدید نیست و بیشتر حکم بازی داره براش خدا روشکر خدا حفظ کنه پسر شجاعتونو علیرضا نسبتا محتاطه و زیاد پیش میاد بترسه، مثلا تو خیابون اگر یکدفعه صدای ماشین و بوق بیاد سریع میاد طرف ما و البته به رو نمیاره و میگه خواستم پیش شما باشم ولی رفته رفته بهتر شده
دریا19
19 مرداد 94 9:11
عززززززیززززززززم وب خیلی خوبی داری قالبشم خیلی خوشگله..خدا نی نیتو واست نیگه داره از طرف من ببوسش...یه سرم بیا پیش من خوشحال میشم...
mahtab
پاسخ
ممنونم لطف دارید
بابا و مامان محمد طاها
19 مرداد 94 9:41
سلام من اومدم بعد یه غیبت طولانی به خاطر دو فاز شدن برق و سوختن لب تابم گل پسر رو بوس کنید البته هنوز پست جدیدی ندارم ولی اومدم به مامان و گل پسرمون سری زده باشم
mahtab
پاسخ
سلام خوش اومدید ممنون
نرگس مامان طاها و تارا
19 مرداد 94 11:28
سلام، مشكلات اينطوري معمولا مقطعي و با كمي و صبر و حوصله خود به خود حل ميشه. اما يه توصيه:من خوندم و پرسيدم كه در برابر اظهار احساسات بچه ها از جمله ترس،به هيچ عنوان نبايد انكار كني و احساسشونو نفي كني،هرگز نبايد بگي ااين ترس نداره،چون بچه كم كم باور ميكنه مامانم اصلا منظور منو نمي فهمه و به من حق نميده پس بعد از يه مدت ديگه احساساتشو نميگه. به جاش بايد بگي ترسيدي؟واقعا؟واي چقدر بد،ولي به نظرم دليلي براي ترس نداره چون...همونا كه خودت بهش گفتي.ولي مهم اينكه در ابتدا احساس بچه رو تاييد كني،منظورم اين نيست كه بگي آره اين ترس داره نه،بگي من مي فهمم كه تو ترسيذي... و نكته ديگه اينكه در برابر ترس بچه هرگز نگو من پيشتم از هيچي نترس،چون اينطوري بچه فكر ميكنه پس وقتي مامانم نيست بايد بترسم. وااي چقدر سخنراني كردم.ببخشيد،گفتم شايد به دردت بخوره
mahtab
پاسخ
سلام عزيزم خوبين؟ ممنون از راهنماييت بله اتفاقا اين نکات رو ميدونستم، و رعايت هم ميکنم معمولا، به قول شما به جاي ترس نداره بايد بگم دليلي براي ترس نداره، مرز اين دو جمله باريکتر از موست
مریم مامان آیدین
23 مرداد 94 12:09
سلام مهتاب جون اولا تبریک دوباره برای مستقل شدن پسری راستش ما با اینکه تو یه اتاق ولی تخت های جدا میخوابیم هم یه دوره ای این مشکل رو داشتیم که آیدین از شکل سایه ای که پرده روی سقف ایجاد میکرد میترسید....من یه بار کلی باهاش سایه بازی کردم و فرایند ایجاد سایه رو توضیح دادم و مشکل حل شد....یه دوره دیگه باز همون مشکل پیش اومد و اصرار که بیاد تخت ما و من با بازی مقاومت کردم و نزاشتم و وقتی کار به شب ادراری کشید متوجه شدم کاملا جدیه و میترسه و چند ماهی شروع خوابش تو تخت ما بود و بعد خواب منتقل نیشد به تخت خودش که دوباره با قانون برچسب و گذاشتن پرده تو حالتی که سایه ایجاد نکنه مشکل حل شد حالا میخوام بگم اگه دیدی ترس واقعا الکیه همونجور با بازی و توضیح و صبر و مدارا برو جلو ولی اگه مثل آیدین با علایمی مثل شب ادراری مواجه شدی بگرد دنبال علت واقعی....علت هاش گاهی به نظر ما خنده داره ولی با حذف همون قطار و قاب عکس میبینی به آرامش رسید...میتونی اتاقش رو خلوت تر کنی که شب ها چیز زیادی تو دیدش نباشه ببوس پسر مستقلمون رو
mahtab
پاسخ
سلام عزیزم و ممنون از محبتت نه، خدا رو شکر نه واقعیه و نه جدی، البته امیدوارم که نشه بله همینطوره، با جایزه و برچسب و همینطور رفع عوامل ترس اور میشه مشکل رو کمرنگ کرد اما راستش انقدر موضع جزئیه که نه به برچسب نیاز شد نه به رفع موارد چون معمولا بعد از یکی دو بار مطرح کردنشون خوابش میبره و اونها رو فقط برای اینکه یه چیزی گفته باشه و یه نازی کرده باشه و در جواب چیزی شنیده باشه و مورد لطف واقع شه می گه
همراه رایانه
25 مرداد 94 11:38
با سلام،همراه رایانه مرکز پاسخگویی به مشکلات کامپیوتروموبایل بصورت شبانه روزی ،حتی روزهای تعطیل تلفن تماس9099070345 www.poshtyban.ir