علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 27 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

تجربیات ِ مادرانه از بدقلقی های کودکانه (2)

1394/4/31 5:54
نویسنده : mahtab
610 بازدید
اشتراک گذاری

27. یا بصیر

اصرار زیاد به من برای خوردن آبنباتی که خودش دوستش نداشته در حالی که روزه بودم و بعدش هم گریه و زاری، و ساکت شدنش با اجرای نمایشی از سوی من مبنی بر خوردنش، با نمایش سیر تمام شدنش (خرد کردن و شکستنش در دستانم به شیوه ی تردستان) و بعد هم خوردن نمایشی اش،

گریه ی زیاد دنبال باباش برای رفتن به عیادت بیمار، و ساکت نشدن تا حدود یک ساعت، اونم وقتی دید باباش نزدیکه و قراره ببرتمون پارک،

دستور های ریز و درشتی که خیلیاشون غیرمنطقی هستند و نشدنی و بقیشون  منطقی اما خب باعث به هم ریختن نظم و اعصابمون می شن، مثل "قرآن نخون، اونجا نشین، من این کارتونو دوست ندارم، میگ میگ بذار، "،

گریه ی ممتد بعد از خروج از پمپ بنزین بدون بنزین (همون روز 25 تیر که تو راه کنار هر پمپ بنزین یک صف قطاری درست شده بود و بعدا تو اخبار هم اعلام شد)، و تکرار خستگی ناپذیر این جمله "بریم بنزین بزنیم"،

اصرار به آوردن ماشین داخل حیاط آقاجون درحالی که تو حیاط آفتاب بود و تو کوچه سایه، و بعدش هم گریه و زاری و ....،

گریه به خاطر ریختن آب روی سرش بعد از آب بازی در حیاط خونه ی آقاجون و لجبازی بعدش برای پوشیدن لباس خیسش،

اصراربرای درآوردن ضبط ماشین از جاش و گذاشتنش تو داشبورد وقتی که ماشین تو پارکینگ بود و نیازی به این کار نبود، و بعدش هم گریه در اثر مخالفت باهاش،

و مخالفت های ریز و درشت دیگه با کارهایی که بعضیاش مربوط به خودشه و بعضیاش هم مربوط به ماست،

 

اینها گوشه هایی از جنگ جهانی روزهای اخیرمونه  که از روزهای پایانی ماه مبارک تا همین الان حسابی  درگیرشیم،

با اینکه در تئوری میدونم راه حل رو اما نمی دونم چرا در عمل واقعا کم آوردیم؟؟؟!!!!

  این ماجراها با همه ی اعصاب خرد کن بودنشون در دو نکته مشترکن،

*اول اینکه پسرخان ما به هیچ وجه اهل زیربار حرف زور رفتن نیست و شدیدا اهل گفتمانه، و نمونه ی واقعی اون شعاره که "هرگز یک ایرانی رو تهدید نکنید"چشمک،

*و دوم اینکه اساس بسیاری از حرفهاش که ما اونا رو غیر منطقی و زور می دونیم در اصل درست و منطقیه، مثل اصرارش به اوردن ماشین داخل حیاط و دراوردن ضبط ماشین، و مشکل سر عدم درک  استثناء بودنشونه،

 البته بگم که مشکل از وقتی حاد شد که  یک اصل روانشناسی به ذهنم خطور کرد که "که نباید اجازه داد بچه ها در امور والدینشون دخالت کنن و دستور بدن"،

شاید بدون این فرضیه می شد با هم کنار بیاییم، اما با پیدا شدن ناگهانی سر و کله اش جنگ مابینمون بالا گرفته و آتش بس دست نیافتنی شده،

حالا موندم که مرز آزادی 7 سال اول زندگی کودک  با اختیارات والدین و اطرافیان چیه دقیقا؟ من که کلا گیج شده ام و دانسته هام به کمکم نیومدن فعلا...

ممنون میشم اگر مثل همیشه با راهنماییهای ارزشمندتون چراغ راهمون باشید.

 

پ.ن: دلم نمیاد اضافه نکنم که پسرمون در کل بچه ی حرف گوش نکنی نیست و در بیشتر موارد وقتی چیزی میخواد و بهش نه می گیم می پذیره، هرچند به سختی، و این موارد ذکر شده  تازگیها پیش اومدن و البته این حالات در روز مداوم پیش نمیان و اوقات خوب و خوش و قربان صدقه رفتن هامون هم کم نیست،  اما خب تحمل همون روزی یکی دو بار بدقلقی هم سخته، هم برای ما و هم برای خودش، ما سرمون درد میگیره و اون گلوش.

 

پسندها (3)

نظرات (10)

حسنا
31 تیر 94 7:45
پسر ما هم در كل بچه منطقيه،ولي خيلي موارد اينچنيني پيش مياد كه منو كلافه ميكنه…وقتي با ارامش باهاش حرف ميزنم و براش توضيح ميدم،اكثر مواقع ميپذيره.ولي كافيه يه كم لحنم تند بشه…خيلي اوضاع بدي ميشه،توي ماه رمضون كه ديكه واقعا در حال بريدن بودم… واقعا دونستن مرز،توي همه چي مهمه،اينكه حد و حدوداي كوتاه اومدن و نيومدن رو بدونيم و اشتباه نكنيم.بعضيا كه با خيال راحت بچه رو ول ميكنن به امون خدا تا هفت سالگي با اين استدلال كه بچه تا هفت سال ازاده…خوب مگه غير از اينه كه شخصيت بچه توي همون سالهاي ابتدايي شكل ميگيره…بعد هفت سال كه نميشه جمعش كرد…
mahtab
پاسخ
بله همینطوره نمیشه باهاشون تند حرف زد پسر منم اگه با محبت باهاش حرف نزنیم کلا قاطی می کنه امیدوارم بتونیم اونطور که باید رفتار کنیم تا اونها هم اونطور که باید و شاید رفتار کنن در اینده
همراه رایانه
31 تیر 94 9:16
همراه رایانه مرکز پاسخگویی مشکلات کامپیوتری و اینترنتی به صورت شبانه روزی تلفن تماس :9099070345 ادرس سایت: www.poshtyban.ir
پریسا
31 تیر 94 10:21
خدا نی نی شما رو هم حفظ کنه ان شا الله به ما هم سر بزنید
mahtab
پاسخ
ممنونم
الهام
31 تیر 94 10:57
چه جالب اتفاقا علیرضای بسیار حرف گوش کنِ ما هم یک ماهی هست همین مشکل و ایجاد کرده و گاهی حرف های غیرمنطقی می زنه و میره روی اعصاب! شاید بخاطر گرمای هواست تو پست های بعدی قصد دارم بنویسم از این کارهای روی اعصابش! من خواسته های کوچیکش رو برآورده می کنم و کلی با آب و تاب بهش توضیح میدم که چون خیلی دوستش دارم براش این کارها رو انجام میدم و به حرفش گوش میدم! برای همین وقتی بهش میگم که فلان کار سخته و نمی تونم انجام بدم متقاعد میشه! گاهی بچه ها فقط میخوان که مورد توجه قرار بگیرند و دستوراتشون اجرا بشه! مثلا دیشب تو خیابون ازم خواست بره تو اسباب بازی فروشی و چون تازه براش اسباب بازی خریده بودیم باباش مخالفت کرد! ولی من چند دقیقه بردمش داخل مغازه و بهش گفتم به اسباب بازی ها سلام کنه و بیاد بیرون خیلی راحت همۀ اسباب بازی ها رو بهم نشون داد و منم به حرف هاش گوش دادم و بعد با خوشرویی اومد بیرون! مشخص شد فقط میخواد که ما به خواسته ش احترام بگذاریم! به نظر من باید تا یک حدی راه اومد و تا یک حدی محکم بود! نکتۀ خیلی مهمی که وجود داره، اینه که بچه ها همیشه باید بدونن که ما دوستشون داریم در مورد دخالت نکردن بچه ها تو کار بزرگ ترها، علیرضا گاهی تو ماشین میگه بریم اونجا تا نریم اونجا! منم به باباش میگم:"محسن کجا باید بریم؟!" و بعد رو به علیرضا:" هرجایی که بابا بگه همون جا میرم" و وقتی می بینه من تابع دستور باباشم اونم تابع میشه و گاهی هم اونقدر اصرار می کنه و عصبی میشه و من می فهمم که اگه الان حرفی بزنم قطعا حرفم زمین خواهد خورد پس سکوت می کنم و هیچی نمی گم مثلا وقتی دلمون میخواد تلویزیون ببینیم و پس گرفتن تلویزیون از علیرضا سخته و گفتنش به جنگ جهانی ختم میشه. پس پیشگیری از جنگ جهانی، ما رو ملزم به سکوت می کنه!
mahtab
پاسخ
پس شما هم؟ گرچه الگوی تغییرات رفتاری علیرضای شما با یک سال اختلاف سنی نمی تونه ملاکی برای این روزهای ما باشه اما می شه نتیجه گرفت هردوشون در این موقع از سال کمی بدخلق میشن بله الهام جان، درست می گی، همسر منم دقیقا همین حرف شما رو میزنه، می گه باید درخواستهای کوچکشو اجابت کرد تا در برابر بزرگها بشه جلوش ایستاد این راهکار جواب هم میده اما انگار بعضی وقتها علاوه بر بچه ها ما ها هم بی حوصله و کم صبر می شیم شاید علت اصلی این باشه مثالت عالی بود، با کمی صبوری میشه از یک جنگ جهانی پیشگیری کرد (مثال اسباب بازی فروشی) و از طرفی گاهی باید خودمون پیشاپیش سنگینیمونو حفظ کنیم و وارد نزاع نشیم (مثال تلویزیون دیدن) من از یه بخش کتاب شازده کوچولو خیلی بیشتر از همش خوشم اومد اونجاش که یه پادشاهه بوده که می خواسته همه جا زیر سلطش باشه و مطیعش می شسته و دستور می داده صبح ها دستور می داده خورشید طلوع کنه و غروبها دستور می داده غروب کنه به نظرم گاهی باید این مدلی حکمرانی کرد تا هم کار به دعوا نکشه و هم اقتدارت سر جاش بمونه
مامان محمدمهدی
31 تیر 94 13:09
این تئوریها بچه داغون کنن.منم خیلی گرفتارشون هستم ولی خداییش هرچی سن بچه ها بالاتر میره بیشتر میفهمم که بیخود خودمو درگیر این تئوریها کردم و رابطه مو تا حد کمی البته مخدوش.چون هرچی بزرگتر میشن جسورتر میشن و تو واقعا برای اینکه بتونی باهاشون دوست بمونی و حرف شنوی ازت داشته باشن باید این تئوریهای در راستای انضباطهای خشک رو کنار بزاری یعنی باید منعطف منعطف بود مگه در خط قرمزهامون که اونا هم باید خیلی محدود باشن خیلی خیلی محدود
mahtab
پاسخ
بله واقعا همیشه نمیشه تابعشون بود و به نتیجه هم رسید البته این تئوری ها به زعم بزرگترهای ما و قدیمی تر ها بچه محور هستند تا والد محور اما خب در کل به قول شما نمیشه خیلی بهشون دل خوش بود و وابسته خدا خودش کمک کنه و راه درست رو نشونمون بده ان شاالله
مامانی دخمل بلا
31 تیر 94 17:50
بعضی آدم‌ها را نمی‌شود داشت , فقط می‌شود یک جور خاصی دوستشان داشت , بعضی آدم‌ها اصلا برای این نیستند که برای تو باشند , یا تو برای آنها ... اصلا به آخرش فکر نمی‌کنی , آنها برای این‌اند که دوستشان بداری , آن هم نه دوست داشتن معمولی , نه حتی عشق ! یک جور خاصی دوست داشتن که اصلا هم کم نیست , این آدم‌ها حتی وقتی که دیگر نیستند هم , در کنج دلت تا ابد , یک جور خاص ، دوست داشته خواهند شد ...
مریم(مامان کیان)
1 مرداد 94 18:52
سلام مهتاب جان خیلی ممنونم که با این همه بی معرفتی من بازم به وبلاگ ما سر میزنی راستش هر بچه ای یه جوره و نمیشه خیلی به تئوری های روانشناسی تکیه کرد به نظرم اگر تا حد امکان باهاشون کنار بیایم حداقل لجبازی و از خودمون یاد نمیگیره و البته برای گریه بی علت و بی جا فقط ئ فقط بی تفاوتی خیلی خوب جواب میده
mahtab
پاسخ
سلام مريم جان خواهش ميکنم، اين چه.حرفيه؟ شرايط شما که خاصه بله ،ماهم در اکثر مواقع با شگردهايي از جمله بي تفاوتي و پرت نمودن حواس طي ميکنيم لجبازيارو اما اين مدلهايي که اينجا نوشتم با هيچ تکنيکي جز گذر زمان و خستگي خودش و خودمون پايان پذير نيستن متاسفانه ولي فهميدم که ميشه جلوشون رو گرفت....قبل از شعله ور شدن اين اتيش ميشه يه کارايي کرد که يواش،يواش داره دستم مياد
زهرا - گل بهشتی من
3 مرداد 94 11:53
اصلا مهتاب جان شايد ما كه تا حالا بچه هامون نسبتا خوش اخلاق و منطقي بودن يه كم بد عادت شديم!نه؟ از اين لجبازي ها ما هم اين روزها داريم. به اضافه اينكه گاهي كاري رو كه ميدونه بده و نبايد انجام بده ميكنه و ازش لذت ميبره. مثلا كتابهاي كتابخونه رو درمياره و رو زمين پرت مي كنه.نميدونم چطور رفتار كنم. واقعا كلافه م ميكنه.
mahtab
پاسخ
راست می گی زهرا جان، اگر از ابتدا بدقلق و بی منطق و حرف گوش نکن بودن کمتر اذیت می شدیم این روزها کاملا کی فهممت، علیرضا هم همینطوره، با اینکه درستی و نادرستی کارها رو خوب می دونه اما انگار براسشون جذاب شده مخالف هنجار رفتار کردن خدا به دادمون برسه واقعا که بدون عصبانیت و تعصب بتونیم درستکاری و درستی رو درشون نهادینه کنیم
ریتا
4 مرداد 94 12:15
خب بچه است دیگه! چه انتظاری داری؟ وقتی 3 ساله بشه به تدریج و روز به روز بهتر شدنش رو متوجه میشی چون درک بهتری از مسائل پیدا میکنه! البته توی کتاب نوشته بود از 3/5 تا 4 سال باز یه دوره لجبازی رو پشت سر میذاره!
mahtab
پاسخ
بله شاید هم انتظارم زیاده منم از طرفی شنیده ام که 2 تا 3 سال رو دوره ی سخت دونسته اند و از طرفی هم از لجبازی مخصوص سن 3 سال به بعد شنیده ام
شهره
5 مرداد 94 2:29
منم باید اعتراف کنم که دوماهی میشه که با این رفتارها روبرو میشم که برای چیزی پافشاری میکنه و بهیچ طریقی نمیشه منصرفش کرد یا آرومش کرد تنها راهش اینه که بهش بی توجهی کنیم و صحبتی نکنیم تا موضوع رو فراموش کنه هرچند همینم زمان میبره و تحملش برای ما خیلی سخته که به گریه ش توجهی نکنیم فکر میکنم من خیلی زود با این مسئله روبرو شدم
mahtab
پاسخ
نه عزيزم زياد هم زود نيست...از دوسالگي کم کمک شروع ميشه فقط بايد نذاريد پيش ببره با گريه...به جا محبت کنيد بهش و به جا جلوي زورگويياش بايستيد...بله تحمل گريه هاشون خيلي سخته خداقوت بده بهتون