دکتر ِ ارتوپد رفتن ِ پسرک
20. یا قابض
قصه ی پسرک و دکتر ارتوپد از اینجا شروع شد که این پست رو خوندم و برای خرید از کفش فروشی آرمن ,واقع در خ سنایی اغوا شدم (البته خیلی هم عالی بود این پست و این کفش فروشی، ادامه رو بخونین!)،
من که مدتی بود به مدل ِ راه رفتن های پسرک حساس شده بودم و بهش تهمت ِ کج راه رفتن زده بودم با خودم گفتم خوبه برم اینجا که کفشهاش طبیه و راحت و ازشون یه مشورت بگیرم و این بار یه کفش خوب و مطمئن براش تهیه کنم تا اگر هم مشکلی در راه رفتنش هست اصلاح شه.
خلاصه ما رفتیم،
خانم فروشنده بعد از مورد مشورت قرار گرفتن بهم کارت دکتری رو داد و گفت ببریدش اینجا، دکتر خوبیه، باید با نسخه بهش کفش بدیم،
ما هم که اصلا انتظار پیچیده شدن قضیه رو نداشتیم برگشتیم خونه،
البته با مشغول شدن ذهنمون در این باره،
به پیشنهاد همسرم قرار شد به جای بردنش به دکتر پیشنهادی اون خانم که راهش بهمون دور بود یه دکتر ارتوپد خوب در حوالی خودمون ببرمش تا هم خیالمون راحت شه هم نسخه داشته باشیم برای تهیه ی کفش،
بعد از پرس و جو و صلاح مشورت کردن با بقیه مخصوصا پزشک فامیلمون (زن داداشم1) پسرک رو بردیم پیش دکتر دستغیب، بعد از معاینه ی پسرک به هزار ضرب و زور و وعده وعید براش کفش طبی نوشت، از این عجیب و غریب ها و سفت و سخت ها که هربار پای بچه ای میبینیم دلمون براش می سوزه که مجبوره به چه سختی کفشهای سنگینش رو بکشونه،
من و همسرم بدون هیچ سوال و جواب خاصی اومدیم بیرون و بهت زده برگشتیم خونه،
پدرم که خبردارشد گفت برای چی الکی به بچه بیماری می چسبونی، راه رفتنش اشکالی نداره که! و زن داداشم هم گفت به نظر این یک دکتر اکتفا نکن و یه جا دیگه هم ببرش،
بعدا فهمیدم اون دکتر تخصصش ارتوپد نبوده، تخصص شکستگیها و مفاصل داشته، اما در زمینه ی ارتوپدی تجربش زیاده و معروف شده به مشکلات اینچنینی،
از بیمارستان فجر (که هم نزدیکمونه و هم دکترای خوبی داره) براش وقت گرفتم، دکتر مصطفی شاهرضایی،
روز 31 اردیبشهت بردمش، چقدر هم که شلوغ بود، دو سه ساعتی طول کشید تا نوبتمون شد،
پسرک خیلی خوب تحمل کرد و کلی وقت روی صندلی نشسته بود و بازی می کرد یا راه می رفت،
اما موقع معاینه بازی دراورد و با اینکه قول شهربازی داده بودم بهش کلی لوس بازی در اورد، اما شانش اوردیم من تو راه از راه رفتنش فیلم گرفته بودم و اولش که پسرک نمیومد جلو به آقای دکتر نشون دادم،
بعدش هم اومد داخل و به دستور دکتر یه کم تو اتاق راهش بردم به هوای دویدن دنبال خودم،
نهایتا دکتر گفت مشکلی نداره و نیازی به کفش نیست (خدا رو شکر)،
و فقط براش کفی کفش نوشت،
بماند که برای قالب گرفتن از پاهاش با من و خاله اش چه ها که نکرد، اما انقدر از معاف شدن از خرید کفش طبی خوشحال شدم که اونها همه برام حکم بازی و نشاط داشت و اصلا بهش سخت نگرفتم.
خلاصه این بود داستان ِ دکتر ِ ارتوپد رفتن ِ پسری....
از اون روز به دستور دکتر مدام بهش یاداوری می کنیم موقع نشستن روی زمین چهارزانو بشینه اگر نه پاهاش قورباغه ای می شه (به قول دوستم منیره جون)، اخه پسری مثل بچگیهای باباش عادت داره ضربدری بشینه. و دیگه اینکه گفت حتما کفشی بپوشه که پشت داشته باشه و پشتش هم سفت باشه (تو این گرمای تابستون چقدر هم سخته این ها رو رعایت کردن).
اما باز هم خدا رو شکر میکنم....خیلی خیلی