علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

داشته های امروز، آرزوهای دیروز

1393/6/23 8:0
نویسنده : mahtab
838 بازدید
اشتراک گذاری

یا رحمان

آرزوهای دیروز چقدر زود به عادی ترین روزمره های امروزمان تبدیل می شوند!

اتفاقاتی که تا مدتی قبل روی دادنشان برایمان حکم ِ معجزه داشتند کی و چگونه  برایمان از بدیهی ترینها شدند؟

دعاهای دیروزمان با کدامین واژگان به عادی ترین شکل ممکن به استجابت رسیدند؟

داشته های امروز و فردایمان را کی، چگونه و با کدامین زبان و قلم می توان شکر نمود؟!

 

روزی از شیرگرفتنت، روزی دیگر پا به پای ما راه آمدنت در خیابان و روزی رهایی ات از پوشک آرزویم بود...

و امروز چه ساده  آرزوهای مادرانه ام (تا این لحظه) را محقق شده می بینم اما چه سخت راضی می شوم به شاد بودن از تحققشان...

راستی آرزوهایم برایت زیادی کوچک نیست عزیز ِ من؟!

برایت بهترین ها و برازنده ترین داشته های عالم را را آرزو دارم ای بزرگترین دارایی ام.

 

خدایا شکرت

خدایا ببخش کوتاهی ِ مرا در راضی بودن به آنچه هستم و دارم.

 

 

پسندها (2)

نظرات (15)

ریتا
23 شهریور 93 9:01
آرزوها تو هر فصلی از زندگی متفاوت هست و ان شاء ا... برای بزرگتر شدنش آرزوهای بهتری هم خواهی داشت!
mahtab
پاسخ
بله همینطوره ان شاالله
مامانی و بابایی دخمل بلا
23 شهریور 93 10:20
سلام مهتاب جان عزیز و گلم , مامانی مهربون علیرضا جون این پستت رو به شدددددددددددددت لایک کردم و پسندیدم ... واقعا گاهی منم فکر میکنم خدایا یعنی روزی میرسه که فاطمه خیلی راحت و بی شیر خوردن خودش بخوابه تا صبح و بیدار نشه واسه شیر ؟ یعنی چطوری باید از شیر بگیرمش ؟ برام شده یه کابوس انگار ... فکر میکنم خیلییییییییی باید سخت باشه برای هردومون .... بعد میگم یعنی میاد روزی که خودش بلد بشه دستشویی بره ... مشکلی نداشته باشه ... چط.ری بگیرمش از پوشک یعنی ..... واقعا ما بنده های ناشکری هستیم و به چیزهایی که روزی آرزمون بود و الان تحقق یافته هم راضی نیستیم و شاد نمیشیم به معنای واقعی ... روزی آرزو داشتم فرزندم سالم باشه ... برای جوشهای نوزادیش حتی دلنگران بودم ... نگران شنواییش بودم حتی و روزی هزاران بار چک میکردم ببینم میشنوه یا نه ... حالا که فرزندی سالم دارم شکر به جا نمیارم و در عوض در گیر و دار مشکلات زندگی وقتی کم میارم , زیان به ناشکری باز میکنم گاهی ... و گاهی بیطاقت میشم از زحمتهای هدیه کوچکی که مطمئنم آرزوی بسیاری از آدمهاست داشتنش ... امیدوارم که مادران خوب و با ایمانی برای کوچولوهای عزیزمون باشیم و اونها هم فرزندانی صالح باشند و به بهترین جایگاه ممکن برسند ... ببخش پر حرفی امروزم رو دوست خوب من ...
mahtab
پاسخ
علیک سلام دوست خوب و مهربونم همه ی آدمها همینن...دیدی تا یه حاجتی داریم میگیم "خدایا فقط اینو بهم بده دیگه هیچی ازت نمیخوام" به قول شما از زمان بارداری تا حالا مدام در حال خواستن از خدا بودیم که سلامت باشه، اینطور باشه، اونطور باشه...باز می ترسیم و اعتماد نداریم که خودش نگهدارنده ی اصلیه... به عنوان خواهر کوچکترت که راه در پیش روی شما رو چند ماهی زودتر سپری کرده بهت میگم که اصلا غصه نخور...سخت ترین ها تموم شدنیه...حالا چه در مسائل زندگی چه در راه بزرگ کردن بچه ها من خودم اصلا باورم نمیشد بدون اسیب و مریضی و اعصاب خردی پسرم بتونم از شیر بگیرمش، پس همونطور که تو اون روزهای نگرانی من دوستان خوبی بهم نوید دادن که نگران نباشم و از روزهای شیرین شیردهی لذت ببرم به شما هم میگم راحت باش و بذار دخترت راحت باشه، سر وقتش که برسه همه چیز جور میشه فقط باید به خودش توکل کرد موفق باشی عزیزم درضمن پرگویی نبود حرفهای زیبات، لذت میبرم از اهمیت دادن دوستان و نوشتنشون
مامانی و بابایی دخمل بلا
23 شهریور 93 10:21
راستی مبارک باشه اتمام پروژه موفقیت آمیز پوشک ...
mahtab
پاسخ
ممنونم دعا کنین کامل تموم شه موفقیت آمیز بودنش پیشکش
مهدیه
23 شهریور 93 10:32
خداروشکرکه با موفقیت به پایان رسید ایشالا همه ی مراحل بعدی رو هم همینطور با آرامش و موفقیت پشت سر بذارین
mahtab
پاسخ
ممنون عزیزم البته همچین زیاد هم با آرامش نبود...اما خب بعدش آدم فراموش میکنه سختی ها رو، این هم خودش یه نعمته
مامان کیمیا
23 شهریور 93 10:41
عزیزم.خوشحالم که خواسته هات محقق شده. برو حالشو ببر
mahtab
پاسخ
ممنونم البته آخری هنوز کامل نشده ها
مامان محمد مهدي (مرضيه)
23 شهریور 93 14:42
مهتاب جون آرزوي ديروز تو آرزوي امروز منه،‌يعني ميشه منم محمدمهدي رو از پوشك بگيرم همين كه شاكر خدايي كافيه عزيزم
mahtab
پاسخ
عزیزم اصلا نگران نباش فعلا دست نگهدار و سر فرصت مناسب و با روحیه ای عالی شروع کنین مطمئنم موفق میشی فقط باید حسابی اماده کنی خودت رو و مرخصی هم یادت نره
الناز مامان آوا
24 شهریور 93 10:29
بچه هاهر چقدر كه بزرگتر ميشن آرزوي مادر و پدرا براشون بزرگتر ميشه .شايد اين آرزوها كوچيك به نظر ميرسه اما براي رسيدن به آرزوهاي بزرگتر بايد براورده شه انشالله به همه آرزوهاي كوچيك و بزرگ مامانش برسه
mahtab
پاسخ
ان شاالله ممنونم
بی نشان
24 شهریور 93 12:04
سلام خواهر راستش این مدته اصلا کم پیدا بودم کلا تو وبلاگ. نه اینکه نخوام به شما سر بزنم. لطفا منو همیشه قابل بدونید دوستتون باشم حتی اگر بی معرفتی کنم
mahtab
پاسخ
سلام عزیزم ان شاالله همیشه خوب و خوش باشی خواهش میکنم، بی معرفتی چیه؟ شما سرورین
مامان امیرحسین
25 شهریور 93 9:57
سلام خداروشکر که این مراحل با خوبی و خوشی به پایان رسوندی راستی نظرات غیرمرتبط رو در پرسش و پاسخ حذف کردم
mahtab
پاسخ
سلام ممنونم کار خوبی کردی عزیزم
ملکه
26 شهریور 93 16:04
میشه رمزتو دوباره بدی بهم؟
mahtab
پاسخ
بله براتون گذاشتم
رزماری
27 شهریور 93 10:38
آخی عزیز دلم ، چقدر پست خوبیه این پستت . واقعاً ما آدم ها چرا اینجور فراموشکاریم .دنبال نعمت های خدا هستیم و وقتی به دستمون می رسه برامون عادی میشه . جداً نکته خوبی رو گفتی .دستت درد نکنه
mahtab
پاسخ
چون تجربه ي هممون هست و خوب درکش کرديم برات جالب بوده عزيزم انسان همينه ديگه متاسفانه...نسيان کاره خواهش ميکنن عزيزم
مامانی
27 شهریور 93 11:44
سلام عزیزم میشه رمزت برام بزاری
mahtab
پاسخ
بله گذاشتم
مامان امیـــرحسیــــن
28 شهریور 93 22:53
سلام مهتاب عزيز راستش خودمم خسته شدم ولي ميگم يه باره تمومش كنيم حالا كه اين همه اذيت شديم از طرفي شوهرم ميگه ولش كن اذيتش نكن از طرفي ميترسم دوباره اين مسايل برامون تكرار بشه ديشب مايعات كم بهش دادم تا صبح جيش نكرد... خدا رو شكر امروز ظهر هم مدام ميگفت مامان پيپي دارم منم كم نميذاشتم و ميبردمش توالت براش قصه خوندم اونم هر چي خواست آب بازي كرد ولي پي پي نكرد تا ميومديم بيرون دوباره ميگفت مامان پي پي !! خيلي فشار روش بود اومديم بيرون من مشغول جمع و جور كردن بودم كه بيرون توالت پي پي كرد خيلي ترسيده بود... منم خنديدم و تشويقش كردم! نميدونم كارم درست بود يانه ولي به نظر خودم اينكه بدون پوشك پي پي كرده خيلي خوبه!! به نظرت اين علامت خوبيه يا نه؟
mahtab
پاسخ
سلام عزيزم بهت حق ميدم که دوست داري تمومش کني، منم.همين حس شماروداشتم، يه نذر و نيازي بکن ان شاالله انجام ميشه، بله که.نشونه.خوبي بوده، خيلي خوشحال شدم، حالا حول و حوش ساعت خاص شماره2بيشتر تو دستشويي نگهش دار گرچه پسرم رو ديدم و ميدونم ممکنه ساعتها خودشونو نگهدارن و تو دستشويي انجام ندن....به هرحال مهم نيست...تشويق خيلي مهمه....اگر کوچکترين پيشرفتي داشت باخنده و خوشحالي نشون بدين بزرگ شده و ....جايزه براش بذارين....قول گردش و شهربازي و ... حتما موفق ميشين تو اين روزهاي پيش رو
مریم (شیرین)
31 شهریور 93 0:16
سلام دوباره مهتاب عزیز من کلاس موسسه طلوع حق رفتم دو دوره مقدماتی و پیشرقته و دوره برنامه سازی و ژورنالیسم تلویزیونی با حقوق ک به جایی نرسیدم پس فردام دفاعمه امیدوارم با رساته و ارتباطات ب جایی برسم منو بدعا خانومی
mahtab
پاسخ
سلام شیرین ِ عزیزم ممنون ان شا الله موفق باشی در تمام مراحل زندگی ات
مامان امیرحسین
2 مهر 93 22:36
ممنونم مهتاب ِ عزیز
mahtab
پاسخ