علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 16 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

مادران و گريه ی کودکان

1393/5/15 18:40
نویسنده : mahtab
373 بازدید
اشتراک گذاری

یا صابر

نمی دونم چرا از وقتی مادر شده ام با شنیدن ِ صدای ِ گریه ِ بچه ها انگار بر دلم نیشتر می زنند و ناخواسته می خواهم بزنم زیر ِ گریه...با این حساب شاید مواقعی که پسرکم در حضور بقیه گریه سر می دهد همین حال ِ مرا دیگر مادران داشته باشند درحالیکه در آن لحظات  من ِ مادر  صبورترین و بی تفاوت ترینم نسبت به او...البته نه اینکه در صدد آرام نمودنش نباشم اما اوضاع و احوال ِ دلم مطمئنا به منقلبی و آشوبی ِ وقتی صدای گریه ی کودک ِ دیگری را می شنوم هم نیست...

 

پی نوشت1:این موضوع رو قبلا از زبون زن داداشم شنیده بودم و بعد از تولد پسرم بود که کاملا درکش کردم.

پی نوشت2: شاید همین حس ترحم به گریه ی کودکان دیگر است که باعث میشه اگر دیدیم یه بچه ای در کنار والدینش داره خودش رو با گریه تیکه پاره می کنه  دلمون براش خیلی می سوزه و باخودمون میگیم عجب پدر ومادر بیرحمی! و تا خودمون به عنوان والد تجربه نکرده باشیم شرایطی رو که فرزندمون  خواسته ی نا به جایی داره و می خواد با گریه کارش رو پیش ببره و مجبورهستیم به تحمل ِ گریه هاش ،نه علاقه مند به شنیدن صداش، درک نکنیم که  چقدر بده این قضاوت های بی جا و کاسه ی داغ تر از آش شدن ها

پسندها (6)

نظرات (13)

شیرین
15 مرداد 93 21:50
سلام مهتاب خانوم خوبی ؟ من خیلی دیگه به بلاگفا سر نمی زنم اما کامنتی از شمام غیر این که امروز فرستادین برام نرسیده وگرنه جواب میدادم ناامید نیستم دوستم خسته م (( التماس دعا
mahtab
پاسخ
سلام شيرين جانم زنده باشي الهي...
ساناز(خاطرات ما تا امروز)
16 مرداد 93 11:07
من از همین تریبون اعلام میکنم به شدت در مقابل گریه فرنام ضعف دارم و فکر کنم همین امر باعث شه در اینده پسرم از این ضعفم سو استفاده کنه.اما واقعا با نظرت موافقم دیدم با مادر شدن به بچه های دیگران هم فرق کرده.واقعا گاهی وقتها از شیطنتهاشون دلم غش میره و گاهی از ناراحتی هاشون دلم میگیره
mahtab
پاسخ
وچقدر هم مضره ضعف مادر دربرابر گريه فرزندش...عامليه براي آتو گرفتنهاشون
شیرین
16 مرداد 93 11:15
نههههههه همون خواهرت که چند وقت پیش عروسیش بود و برا جهیزیه چیدن رفته بودین؟! چرااا؟ عروسی کردن؟ عجبببب مذهبی بودن نه؟..... م ناراحت شدم تموم شد؟ خواهرت خوبه الان؟ مواظبش باشبن....(((((
mahtab
پاسخ
بله...من يک خواهر بيشتر ندارم بله بهمن ماه قبل ازدواج کردن بله متاسفانه به ظاهر مذهبي بودن لطف داري بله حتما
رزماری
16 مرداد 93 11:51
آخی این تصویری هم که گذاشتی کم ازون صدای گریه ای که میگی نداره .دل آدم کباب میشه . وای که چقدر توجیه کردن دیگران برای سکوت در برابر گریه های نابه جای بچه ها سخته . دیگران بخصوص پدربزرگ مادربزرگ ها . من خودم در تجربه خواهرزاده و برادرزاده ام به این نتایج رسیدم
mahtab
پاسخ
خداروشکر برادرزاده هاي گلت خوب باتجربه کردن رزي جون مارو...خوش به حال ني ني توراهيتون
محبوبه
16 مرداد 93 12:31
هميشه به اين فكر ميكنم كه گريه بچه ها از ناتوانيشونه.پس ما نبايد كم بياريم و رفتار نامعقول ازمون سر بزنه.خيلي وقتا نميشه.مثل همين ماه رمضون كه آدم دچار افت قند خون هم ميشه و آروم بودن در مقابل كارهاي بچه ها،خيلي سخته.يا مثلا وقتي چندجور غذا و ميوه امتحان ميكني ولي ميبيني بچه جان ها هيچي نميخورن.اون وقته كه ديگه سخت ميشه كنترل كردن خودمون. براي من كه اينجوريه.ان شاالله بقيه بهتر باشن
mahtab
پاسخ
مطين باش همه مامانا تجربه کردن شبيه حالات شما رو اينکه گريه و اذيت بچه ها از سرناتوانيشونه و قصدشون ازاردادن ما نيست يکي از بزرگترين محرکات من براي ادامه زندگيمه
مریم مامان آیدین
16 مرداد 93 12:45
مهتاب جونم سلام این جریانیه که من با همه وجودم تجربش کردم توجه به گریه نا به جای بچه و از همه بدتر دخالت دیگران تو این قضیه بدترین ضربه ایه که میشه به تربیتش زد.... فقط 2 هفته تحمل کردن باعث میشه بچه متوجه بی نتیجه بودن گریه نابجا و فایده نداشتنش بشه و هم خودش حدو مرزها دستش میاد و هم آرامش بیشتری داره...چون میدونه تا کجا میتونه پیش بره...
mahtab
پاسخ
مريم جان اونوقت بعد از دوهفته با بقيه بايد چه کرد؟!اوناروچطوربايد آموزش داد؟!
مامان کیمیا
16 مرداد 93 17:59
به نظر من خود والدین بهتر از هر کسی میدونن که بچه شون چی میخواد وچطوری باید باهاش رفتار کنن.زیاد نباید به نظر دیگران اهمیت داد.
mahtab
پاسخ
بله همينطوره...به نظرشون ميشه اهميت نداد اما به نگاه و حسشون راحت نيست بي اهميت بودن
مریم مامان آیدین
17 مرداد 93 13:13
مهتاب جون برای من دو بار این تجربه اتفاق افتاد و هردو مسببش همسرم بود اولین باری که آیدین شرو ع به دادو بیداد کرد به همسرم گفتم توجه نکن چون هیچ علتی این گریه نداره ولی همسرم نتونست و پا به پای بچه گریه کرد و این شروع دو هفته جهنمی بود برای من....چون همسرم سرکارش بود و من موندم و یه بچه که از صبح با بدخلقی و فریاد خواسته هاشو مطرح میکرد و تا جدی میشدم باباشو صدا میکرد!!! اون دو هفته هیچ کجا نبردمش....البته بیرون میرفتیم ولی خونه اقوام و مامانی ها که حتما ازشون باج میگرفت نه!!!و با همسرم خیلی حرف زدیم و اونم وقتی پسرم جیغای بنفش میکشید و داد میزد با من حرف میزد و وانمود کردیم چیزی نمیشنویم....دو هفته خییییلی سخت....ولی فهمید فایده ای نداره و تو چند روز شد همون آیدین مهربون و خوش خنده قبلی و بعد رفتیم خونه مامانی ها و دیگه اونجل ادامه نداد و تجربه دوم دوباره با دخالت اشتباه همسرم بود و تازه 3 روزه تموم شده و باز دورانش 2 هفته بود این مدت توجه نکردن به گریه....اینکه خودتونو سرگرم کنین...با هم حرف بزنین ...برین آشپزخونه مشغول باشین و حتی با کوبیدن کابینت نشون ندین که از گریش عصبی شدین خیلی مهمه وگرنه میفهمه شمارو تحت تاثیر قرار داده... و خییییلی دوران سختسه ولی اگه تحمل کنین و برخوردتون درست باشه تموم میشه وگرنه عادت میکنه با گریه به خواسته های به جا و نابجاش برسه....پسر من اصلا خودش هم نمیدونست چی میخوادو فقط بدخلق و بهونه گیر بود و زور میگفت و حتی خواسته ای هم نداشت!!! ایشالا که این آموزشا به دردت نخوره و اصلا لازمت هم نشه مهتاب جون ولی تو هر دوره تربیتی که افتادی کمتر بیرون برین و تو خونه و با سبک خودتون جلو برین تا اون اصول و قوانین براش نهادینه بشه...
mahtab
پاسخ
ممنون از انتقال تجربه هاي خوب و مفيدت مريم جانم خداروشکر فعلا اوضاع آرومه...اما خب بالاخره گاهي پيش اومده...راهکارشما عاليه اما خب براي پسرم واقعا نتيجه نداشت چون مارو از رو ميبرد....من با بغل شدنش توخونه مشکل داشتم...مجبور شدم به جاي مقاومت دربرابرش باخواستش راه بيام...و حالا باشوخي خواستشو دور ميزنم و خداروشکر بهتره اوضاع...فکر کنم باذهربچه اي يک جور بايد رفتار کرد تا نتيجه گرفت... باز هم از لطفت ممنون درضمن بهانه اصلي نوشتن اين پست ازاري بود که از شنيدن گريه کودکي درخيابون ديدم
مامان محمد مهدي (مرضيه)
18 مرداد 93 10:32
اين همون حرف دل منه مهتاب جون ديگه ولي به قول شما با ديگران بايد چه كرد كه تو اين راه همراهمون نمي شن ولي يه اعتراف بكنم: من به شدت از گريه هاي محمدمهدي به هم مي ريزم و اصلا نمي تونم باهاش كنار بيام با اينكه سعي مي كنم به روي خودم نيارم ولي فشار زيادي رو در مواقع گريه زاريش تحمل مي كنم و نمي تونم بي خيال باشم
mahtab
پاسخ
بايد بابقيه قاطع و بدون تعارف صحبت کرد و ... فکر ميکني من باگريه هاش قاطي نميکنم؟!ميدوني فقط مثل شنيدن گريه کودک غريبه دلم کباب نميشه بيشترمواقع...باگريه هاش بيشتر عصبي ميشم و گوشام درد مي گيره
مریم مامان آیدین
19 مرداد 93 12:54
مهتاب جونم درخواست برای بغل کردن رو هیچ وقت رد نکنین چون با بی تفاوتی و یا رد کردن خواسته ممکنه حس کنار گذاشته شدن و یا کمبود محبت داشته باشه... آیدین تو اون دوره تربیتی قبلی همش میخواست بغلش کنم ،اونم آیدین که اصلا از وقتی راه افتاده بود تقاضای بغل نمیکرد مگر اینکه از خستگی داره غش میکنه....اون مدت تا پامونو از در بیرون میزاشتیم شروع میکرد که من خسته ام و بغلم کن....من باورم نمیشد و همیشه بغلش کردم و دائم بدون اینکه طرف صحبتم اون باشه میگفتم آی کمرم...آخ خیلی درد گرفت و به همسرم هم گفتم اصلا تو بغل کردن بهش نه نگه و با یه اسباب بازی جدید از همون چرخ ها و یه کفش چراغ دار جدید و اینکه دید اصلا بهش نه نمیگیم و بغلش میکنیم دوباره شد همون آیدین که چند متر جلوتر از ما تا چند ساعت داره میدوه...
mahtab
پاسخ
راستش خو دمم حدس ميزدم نبايد بهش بي اعتنا باشم و اين خواستش دراصل نيازش به مخبت و توجه رو نشون ميده اما مشکل اينه که تحت تاثير يک سري صحبتها و قولها ( پدرم به خاطر علاقش به پسري سريع بغلش ميکنه و همسرم تومواقعي که پسري با درخواستش اذيت ميکنه مارو ميگه پدرت بغليش کرده، کاش شما به طور مکتوب بنويسي که اينجورا هم نيست...ممنون) فکر ميکردم بايد اينو از سرش بندازم و از راه نادرستي هم ميخواستم اين کارو انجام بدم....يه جورايي باهاش لجبازي ميکردم با رفتارم و بدتر ميشد اوضاع...البته واقعا سخت بود برام...اما از زماني که پذيرفتم اين نيازشو و به نرمي قبول ميکنم و بعدش باصحبت و شوخي سعي درقانع کردنش به درست نبودن بغل شدنش ميکنم اوضاع بهتره اما گاهي مثل امروز باراه نيومدنش توخيابون و گريه کردن حسابي مي تازونه
مریم مامان آیدین
19 مرداد 93 18:03
راستی مهتاب جون من تو اون دوره که آیدین بغلی شد دوباره کالسکه شو دراوردم!!! با اینکه 6 ماه بود کلا جمش کرده بودم و تو انباری بود و البته برای خودم دردسر درست کردم چون حالا به جای سوار شدن میگفت باید خودم هلش بدم و تو هم دست نزن و تو پیاده رو همش با سرعت میرفت سمت مردم اما چند روز تحمل کردم تا براش عادی شد و اون کفشای چراغ دار خیلی موثر بود تو علاقه دوباره به راه رفتن چون فقط با راه رفتن چراغاش روشن میشه
mahtab
پاسخ
اتفاقا هنوز کالسکشو جمع نکردم و گاهي استفاده ميکنيم اما به قول همسرم وقتي بقيه بچه اي به اين سن و سال رو توکالسکه ميبينن يه لحظه فکر ميکنن خداي نکرده معلوله اون کفش رو بايد بخرم، کتونيه؟ازکجا خريدي شما؟ ممنون از محبتت
مریم مامان آیدین
19 مرداد 93 21:33
هم کتونیش هست و هم کفش تابستونیش.... خیابون بهار....خیابون صنایی و همه کفش بچه ها دارن اگه سوال کنین...ایشالا مشکل حل میشه خدا نکنه...نه بابا من خیلی بچه های بزرگتر میبینم تو کالسکه....خدا حفظش کنه گل پسری رو
mahtab
پاسخ
ممنون عزيزم بله به قول شما خيلي از بچه هاي بزرگتر هم تو کالسکه ميشينن
لیلی
22 مرداد 93 23:45
یعنی این پست شما رو باید آب طلا گرفت. قبل از بچه دار شدن وقتی بچه ای گریه می کرد(اینجا به ندرت پیش میاد بچه ای وسیله ای رو بخواد و بهونه بگیره) و پدر و مادرش بهش محل نمی دادن می گفتن چقدر بی عاطفه هستن! ولی از وقتی خودم کالسکه به دست می رم بیرون می فهمم که بقیه مادرها به چه منظور گریه ی بچه هاشون رو تحمل می کنند
mahtab
پاسخ
حس خوبيه که همديگه رو درک ميکنن مادرها