علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 6 سال و 11 ماه و 22 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

باد و توفان در تهران

1393/3/12 17:52
نویسنده : mahtab
236 بازدید
اشتراک گذاری

با اين باد و توفاني که شده يه آن گفتم  انگار دنيا داره تموم ميشه ...اما امام زمانمون که هنوز نيومده...پس اميدوار شدم...گذشته از شوخي خيلي ترسناکه...اسمون چه رنگي شد...قيامتو چي کار کنيم ...خيلي وحشتناکتره و عظيم تر و پر از اتفاقات ترسناک ديگه...

 

پسندها (2)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (10)

مژگان امینی
12 خرداد 93 23:00
اگه در شهرهایی مثل بندرعباس و زاهدان و ... زندگی کنی چی می گی؟
mahtab
پاسخ
هیچی...فقط هر روز می میرم و زنده میشم و یا اینکه هر روز گمان میگنم قیامت شده
الهه مامان سلما
13 خرداد 93 0:22
خیلی وحشتناک بود، من خونه مامنانم بودم و دورم شلوغ بود حسابی، ولی بازم خیلی ترسیدم از همه حلالیت طلبیدم، مطمئن شدم رفتنیم!!!
mahtab
پاسخ
شما ساکن تهرانيد؟نميدونستم
بی نشان
13 خرداد 93 5:15
وای سلام بالاخره اومدم. نمی دونم چش شده بود اصلا باز نمیشد
mahtab
پاسخ
سلام خوش اومديد خداروشکر
محبوبه
13 خرداد 93 7:58
اينجا هم يه بچه توفاني راه افتاد نزديك ظهر ديروز جوري كه پنجره ها ميكوبيد به هم،كه البته من پنجره رو بستم و از اونجا كه پنجره هامون دوجداره است ديگه نفهميدم كي تموم شد داداشم ميگفت تلفات هم داشته انگاري…
mahtab
پاسخ
بله تو اخبار شنيدم طرفاي شما هم بوده پنجره ما هم دوجدارست اما از شدت استرسم همش چشمام بهش بود ببينم کي تموم ميشه بله متاسفانه
رزماری
13 خرداد 93 8:41
گویا تجربه خیلی سختی بود .هرکس که تعریف می کنه با یه خوف و ترسی ازش یاد می کنه . از قضا همسرم دیروز، برای کار اداری 1 روزه رفته بود تهران .خدا رو شکر به خیر گذشت . بنده خدا خواهرم هم مولودی حضرت عباس داشت .نصف مهموناش نیومدن
mahtab
پاسخ
خيلي خوفناک بود رزي جانم فقط حيف که ادم بعدش يادش ميره و ميشه هموني که بود واااي يعني همين ديروز همسرتون تهران بودن؟! بنده خدا خواهرتون...خدا ازشون قبول کنه ...حاجت روا شن ان شاالله
مامان محمد مهدي (مرضيه)
13 خرداد 93 8:58
سلام من اون موقع داشتم از اداره ميومدم خونه، از ترس قلبم داشت ميومد تو دهانم اتفاقا من هم مي گفتم يا دنيا داره تموم ميشه يا يه زلزله اساسي رخ خواهد داد، اگر هم نزديك آتشفشان بوديم مي گفتم آتشفشان فعال شدهاز بس كه هوا سرخ شده بود
mahtab
پاسخ
سلام خانومی واقعا چطور تو اون هوا تونستی برسونی خودتو خونه؟
مهدیه
13 خرداد 93 9:04
آره بابا ما که ندیدیم. ولی از اقوام تهرانی شنیدیم خیییییییلی ترسناک بوده. خد اروشکر سالمین
mahtab
پاسخ
خدا رو شکر...من که باور نمی کردم زنده بمونم
ساناز
13 خرداد 93 9:38
سلام.من که ب شدت ترسیده بودم اخه من خواب بودم و پنجره ها باز وقتی پنجره ها بهم خورد بیدار شدم و کاملا ظلمات بود.خیلی ترسیده بودم.خدا از بلاهای اسمانی همه رو حفظ کنه.اما واقعا خدا به 5خونواده ای که عزیزانشون رو از دست دادن صبر بده .ولی حق باشماست من اصلا به قسمت روز قیامتش فکر نکرده بودم
mahtab
پاسخ
سلام عزیزم حق داشتی، ادم وقتی از خواب میپره همینطوریش هم کلی حالش بده چه برسه که با اون رنگ اسمون و اون سر و صداها هم روبرو بشه مگه شدن 5 تا؟ شنیدم 4 نفر بودن..خدا بیامرزشون و به خونواده هاشون صبر بده به قول شما
الهه مامان سلما
13 خرداد 93 10:14
بله تهرانیم، اگه خدا قبول کنه....
mahtab
پاسخ
به خاطر اسم زیبای وبلاگ دخترتون برام خطه ی سبز شما تداعی شد و فکر کردم همون جا هم ساکن هستید چه خوب که تهرانین، و هم شهری هستیم
معصوم/مامان جان جان فاطمه
13 خرداد 93 17:26
کاش ترس از قیامت همین شکلی ها بود,... شنیدم تلفات جانی داشته,ادم افسردگی میگیره
mahtab
پاسخ
به قول شما بله اگه همین جور بود باز می شد یه کاریش کرد من خیلی ناراحت شدم که نتونستن یه پیش آگهی بدن مردم به ذره مراقب باشن و ...