علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 6 سال و 10 ماه و 30 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

ماموریت ِ ناتمام

1393/1/22 18:42
نویسنده : mahtab
481 بازدید
اشتراک گذاری

 پنج شنبه 21 فروردین، ساعت 18 ِعصر

از صبح تو خواب تا الان شير نخورده، از پنج و نيم تا شش عصر عصر حسابي گريه کرد  به نحوی که داشتم پشیمون می شدم، بعدش خوب شد و يادش رفت اما نخوابيده، حالا ميخواهيم بريم خونه بابا اينا.


 پنج شنبه 21 فروردین، ساعت 22 ِ شب

تازه رسیدیم خونه، اونجا اصلا اذیت نکرد، جز یک بار که بهم گفت "دی" یعنی شیر و منم گفتم تلخ شده دیگه سراغش رو نگرفت، با بچه های داداشم بازی کرد و سرگرم بود، غذاش رو زودتر بهش دادیم تا سیر باشه، زن داداشم بهش داد با همراهی بچه ها، دو بار هم از مامانم سراغ شیر گرفت که داخل لیوان خورد، یک بار هم دیدیم میگه "می می " که برای من مفهوم نبود چی میخواد، رفته بود کنار یخچال و اشاره کرده بود، منظورش پستونک بود، کلا مظلوم شده از صبح، این جوری بیشتر دلمون براش کباب میشه، به قول زن داداشم یک سال و چند ماه به بچه ها شیر دادن و سختی کشیدن مادرا  رو کسی نمیبینه اما تا از شیر میگیریمشون همه از دم دلشون براشون می سوزه، خود مادر که جای خود داره،

تا تو ماشین نشستیم سرش رو به پیدا کردن ماه تو آسمون گرم کردم و هنوز چند بیت بیشتر لالایی نخونده بودم که خوابش برد، آخه از صبح ساعت 8 تا اون موقع چشم بر هم نذاشته بود، خونه که رسیدیم  بعد از در آوردن لباسهاش و گذاشتنش تو رختخواب بهش شیر دادم، چه حس خوبی بود، تازه قدر لذت این نعمت رو چشیدم انگار، اشک تو چشمهام جمع شد، فرصت به این خوبی داره تموم میشه، دیگه بهم نمیگن "خوش به حالت، دعات مستجابه، چون بچه شیر میدی"، خدا ایشالا به حرمت این شب جمعه همه ی بچه ها رو برای پدر مادرهاشون حفظ کنه از جمله پسر ما و عاقبت به خیرشون کنه و افتخار سربازی امام عصرمون رو بهشون بده بلکه از کنار اونها به نوایی برسیم ماهم.


 

 جمعه 22 فروردین، ساعت 6/30  صبح

واقعا که درست گفتن "الانسان حریص علی ما منع"، دیشب تنها شبی بود که از زیاد شیرخوردنش نه تنها اذیت نشدم که بسیار هم راضی بودم، به امید خدا بعد از چند روز که شیر نخوردن در روزش  سر و سامون گرفت شیر شب رو هم ازش خواهیم گرفت.


 جمعه 22 فروردین، ساعت 8/30 صبح

بعد از یک شب دغدغه و دودلی و بعد از خوندن مطالب و مقالات مختلف و همچنین مشورت با همسرم ادامه دادن یا توقف پروژه برعهده ی خودم نهاده شد و همزمان با بیدار شدن پسری و شروع بداخلاقیهاش، البته بعد از حدود یک ربع تلاش برای آروم کردنش و رسیدن خودم به نتیجه ی نهایی، شیر دادن دوباره رو آغاز کردم، اتمام ماموریت ان شاء الله در روزی که فعلا نمیدونم کی خواهد بود؟!

 

جالب اینکه تمام دیشب وقتی خواب بود و شیر میخورد حالش مثل همیشه بود و با آرامش شیر می خورد، انگار فراموش کرده بود دیروز ازش منع شده بود، اما امروز صبح همزمان با بیدارشدنش یک جور بدخلقی و آشفتگی ای درش دیده میشد که نشون دهنده ی این بود که یادشه که شیر تلخ شده و نباید بخوره،

تمام دیروز فقط با همین جمله"تلخ شده" از خوردن منعش کردیم، و این درحالی بود که اصلا لبش رو هم بهش نزده بود، برای تلخ نمودنش از شربت اکسپکتورانت استفاده کردم.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (18)

مامان فاطمه
22 فروردین 93 17:16
آخی الهی بمیرم واسه گل پسریوای منم فکر می کنم که کار خیلی سختی باشه مخصوصا برای من که فاطمه از صبح تا شب و از شب تا صبح بهم چسبیده و شیر می خورهاصلا دلم نمی خواد بهش فکر کنم.همش با خودم میگم حالا تا اون موقع یه کاریش می کنیم!!!
mahtab
پاسخ
خدانکنه عزیزم دختر شما هم؟! واقعا هم نباید بهش فکر کرد البته اگربتونین نزدیکیهای گرفتنش از شیر یه کم خوردنشو مرتب و کنی خودت راحت تر خواهی بود
الناز مامان آوا
22 فروردین 93 22:19
سلام مهتاب جون به نظر من زود نیست خیلی هم خوبه هرچه بزرگتر بشن وایسته تر میشن هم برای شما سخت میشه هم خودشون عذاب میکشند.به نظر من که کار خوبی کردی .بسه دیگه یه سال اول مهمه که هنوز نمیتونن غذای سفره بخورند.الان که ماشالله همه چیز میتونند بخورند پس دیگه به شیر مادر نیاز ندارند.یه هفته اول سخته و و بهونه گير ميشند باید تحمل کنی پس نگران نباش.این پشیمونی و دلتنگی برای همه مادرا تو هر زمانی که میخوان بچه رو از شیر بگیرند هست سخته اما خلاصه باید این روزا سپری بشه.انشالله به راحتی از شیر بگیریش.من از صبر زرد استفاده کردم عالی جواب میده.
mahtab
پاسخ
عزیـــــزم کامنت شما تنها کامنت مثبت تا این لحظه بوده اما اگر نظرات قبلی رو بخونی و متوجه تغییر جهت پروژه میشی این پروژه ی نصفه نیمه نشون داد که میشه ازش گرفت چون قبلا اصلا باورم نمیشد حرف سرش بشه به هرحال ممنون از راهنماییت گلم
فاطمه مامان زهرا
23 فروردین 93 0:07
من كه از خوندنش اشك توي چشمام جمع شد البته نه براي گل پسري ! براي مادري كه بعد از ٢١ ماه مي خواد خودش رو از شير بگيره و مي خواد با لحظه هاي ناب و شيرين عمرش خداحافظي كنه .... خدا پشت و پناهت باشد بانو
mahtab
پاسخ
بله واقعا برای مادرها سخت تره من شنیده بودم و به چشمانم هم دیدم که بچه ها زود به هر شرایط جدیدی عادت میکنن و خودشون رو وفق میدن اما مادر چطور شیرینی این دوران رو یادش بره؟!
مهدیه
23 فروردین 93 8:54
نزدیک بود گریه ام بگیره! منم اصلا نمی خوام به اون روز فکر کنم! می دونم که فاطمه سادات با این موضوع کنار میاد . همونطور که وابستگیش به پستونک رو یک روزه فراموش کرد و با خواسته ی من هماهنگ شد. ولی فعلا نمی تونم بهش فکر کنم. برای آرامش دل خودم باید یه جوری شروعش کنم که بهم فشار نیاد. می ترسم این دودلی من باعث بشه بچه عذاب بکشه. فعلا که تصمیم دارم تا روز تولد دو سالگیش بهش شیر بدم!
mahtab
پاسخ
واقعا گریه دار نوشته بودم؟ چون یک مادر هستید حس تلخش رو دریافت کردید، چون من سعی کرده بودم در کمال بی طرفی و کاملا منطقی فقط انچه گذشت رو بنویسم
لیلی
23 فروردین 93 13:29
الهی بمیرم...طفلکی
mahtab
پاسخ
عزیزکم
مرضيه (مامان محمد مهدي)
23 فروردین 93 15:33
انشاالله به وقتش متوجه ميشي كه آنقدر ها كه فكر مي كردي هم سخت نيست لطف خدا زياده و كمكشون مي كنه و همچنين به دل ما هم آرامش ميده من خودم اصلا فكر نمي كردم محمد مهدي بتونه به اين راحتي با اين موضوع كنار بياد چون خيلي وابسته بود، من تا از اداره مي رسيدم خونه هنوز لباسامو عوض نكرده بودم كه با گريه ازم شير مي خواست و حتي نمي تونست صبر كنه تا لباسمو عوض كنم ولي كاملا ناباورانه و به راحتي پذيرفت، البته از قبل زمينه رو آماده كرده بودم و حتي باهاش صحبت كرده بودم اين موضوع هميشه براي مامانا مثل يه غول وحشتناك جلوه مي كنه ولي به خدا اينقدرا هم سخت نيست
mahtab
پاسخ
ان شاء الله همینطور باشه ممنونم از مهربونیهات عزیزم
الهام(مامان اميرحسين)
23 فروردین 93 18:22
چقدر زود همه دارن بچه هاشونو از شير ميگيرن! اين روزا تو وبلاگ هركي ميرم مشغوليتش همينه! زود نيست؟؟آيا؟
mahtab
پاسخ
اگه کامنت قبلیها رو بخونی میبینی که از شیر نگرفتمش هنوز زود بود فکر کنم
مامان کیمیا
24 فروردین 93 0:29
عزیزم هم در قران امده که بچه تادو سال شیر بخوره وهم اکثر دکترهامیگن.شمارونمیدونم اما دختر من هرچی بزرگتر میشد انگار وابستگیش بیشتر میشد.منم تو21ماهگی تصمیم گرفتم اینکارو بکنم.اما میدونی که موفق نشدم چرا؟به خاطر اینکه منم مثل کاری که شماالان کردین چند روزی منعش کردم اما بعدش به دلایلی دوباره شروع کردم که همین کارو خراب کرد.وقتی تصمیم میگیری دیگه نباید عوضش کنی چون بچه بار اول بیشتر پذیرای این موضوعه تاباردوم.من باهر سختی بود باردوم موفق شدم الان یک ماه شیر نمیدم.پروژه سختیه اما خدا کمک میکنه برات ارزوی موفقیت میکنم
mahtab
پاسخ
بله یادمه، حتی خودم هم بهتون گفتم نباید کارو رها میکردین و اینطوری بدتره، اما وقتی قسمت نباشه انگار باهمه ی اطلاعات قبلی و برنامه ریزی ها باز همه چیز به هم میخوره، من اون روز هیجان زده شدم و با عجله کارو شروع کردم، اصلا قرار بود تا اخر اردیبهشت بهش بدم بخوره اما یه دفعه بعد از حرف زدن با مادر همسرم همه چیز ناگهانی پیش رفت و فرداش تازه دیدم اشتباه کردم البته فقط هز یک صبح تا شب شیر نخورد و خدا رو شکر حالا هم کمتر میخوره و اگر بخواد نابجا بخوره بهش میگم تلخ میشه ها تا بدونه اون روز زیادم الکی نبوده اون برنامه ی تلخی و .،،،
مامان کیمیا
24 فروردین 93 0:30
بااجازه لینکتون کردم
mahtab
پاسخ
معصوم/مامان جان جان فاطمه
24 فروردین 93 0:32
سلام عزيزم به نظر من هم خيلي به موقع شروع كردي ... شروع 21 ماهگي بهترين سن هستش اگه به اشك در اومدن باشه من چي بگم كه از 4 ماه نيمي فاطمه نتونستم بهش شير بدم ، هم لجبازي خودش و هم كمي شيرم باعث شد به سرعت خشك بشه و هر دوي ما محروم شديم رفت به خدا توكل كن همه چيز حله
mahtab
پاسخ
حالا که رها کردم پروژه رو؟! ممنون از دعات عزیزم
رزماری
24 فروردین 93 9:19
آخی چه ماجرای غم انگیزی بود . حالا می فهمم مامانهای ما برای بزرگ کردنمون چه زحماتی کشیدن . مطمئن باش این تصمیم رو خدا تو ذهنت قرار داد و بهترین تصمیمه حتماً همه جوره موفق باشی
mahtab
پاسخ
رزماری جون خدا از دهنت بشنوه یعنی میشه؟! اگرم خدا ننداخته کاش کارشکنی شیطون نباشه
رزماری
24 فروردین 93 9:49
خیلی خوبی مهتاب .ممنونتم با اون کامنتت که خیلی خوشحالم کرد. ولی یه چیز بگم من که خیلی خیلی کوچکتر ازین حرفام که بخوام اظهار نظر کنم اما میدونم وقتی توکل بکنی و از خدا راهنمایی بخوای حتماً یه راهی جلوت پات میگذاره که بهترین باشه . مدد از امام رضا علیه السلام رو فراموش نکن .می دونم که خودت بهتر و بیشتر از من میدونی به امید خدا این بهترین تصمیم بوده که گرفتی
mahtab
پاسخ
اميدوارم ياري خدا همراه تک تک لحظات و مراحل مختلف زندگي همه باشه امام رضا عليه السلام ؟! بايد از خودشون بخوام، بله بايد نذر کنم بريم پابوسشون با پسري که ديگه وابسته به شير نيست
مژگان امینی
24 فروردین 93 10:14
نگران نباش. این همه آدم روی کره ی زمین از شیر گرفته شدند و می شوند و خواهند شد به وقتش همه چیز انجام می شود . مرحله ی سختی است ولی می گذرد.
mahtab
پاسخ
بله اتفاقا پدر و مادرم هم مثل شما معتقدند در اثر گرفتن بچه هااز شير تاحالا گزارشي حمل بر خداي نکرده از بين رفتنشون منتشر نشده است
محبوبه
24 فروردین 93 15:25
سلام به مهتاب عزيز و عليرضاي شيطون بلا والا اينجوري فكر كنم خودمون وابسته تر هستيم تا بچه ها يه بار ديگه هم توي برات نوشتم كه حداقل زمان شيردهي،٢١ ماهه.و البته از روي آيات قرآن.شوهر جان ميگن كه حتي اون آيه اي كه گفته مدت زمان حمل و شير خوارگي به سي ماه رسيد،طبق تفاسير،در مورد امام حسين يا حضرت عيسي هست كه مدت زماني كه توي شكم مادراشون بودن ٦ ماه بوده و در نتيجه شيرخوارگي ميشه همون دو سال تمام. مگر اينكه مادر مشكلي داشته باشه. بنظر من بيشتر همون جنبه عاطفيش هست كه مهمه،البته هيچ اطلاعات علمي ندارم در اين مورد.به هر حال اميدوارم كه بار بعد اين ماموريت رو با موفقيت به اتمام برسونين دلمون براتون تنگ شده بود
mahtab
پاسخ
سلامي بهاري بر دوست کم پيداي خودم و گل پسري که ديگه قيافشو يادم نيست در اصل ميخواهي با زبون بي زبوني بهم بگي کار خوبي کردم پشيمون شدم، مگه نه؟!
مرمر مامان محیا
24 فروردین 93 16:47
هر چند میگن دو سالگی. اما تایم ش رو شما تشخیص میدی.به نظرم با قدرت ادامه بده.یهو کم ش نکن ولی دست از هدفت بر ندار
mahtab
پاسخ
يهو کمش نکنم اما چيکار نکنم؟!
مرمر مامان محیا
25 فروردین 93 11:57
میخواستم بگم یهو قطعش نکن. مرحله به مرحله. مثه غذا دادنشون ک هر هفته یک غذای جدید براشون اضافه میکردیم. حالا هر هفته یه مرحله رو کم کن.هم نمیفهمه هم وابستگی خودت و خودش کم میشه
mahtab
پاسخ
بله درست میگی چشم حتما ممنون از راهنماییت
مامان پرى
26 فروردین 93 4:20
سلام مهتاب جون دختر خوب يادت نيست گفتم قاطعيت مهمترين فاكتوره، حواست باشه اين بچه ها خيلى حواسشون جمعه كه ما در برابر گريه ها و لوس كردناشون كم مياريم يا نه ، به نظرم دفعه ى بعدم حتما با قاطعيت بيشتر شروع كن و اصلا كوتاه نيا ، به نظرم دليلى هم نداره بگى تلخ شده بچه ها ميفهمن يه چيزايى از الان به بعد قانون هستن و بايد رعايت شن راجع به زمانش هم وقتى با مشورت به اين نتيجه رسيدين ديگه حرف هيج كيو گوش نده انشاالله كه موفق باشى عزيزم
mahtab
پاسخ
سلام خانومي دلم از همين ميسوزه که خودم مثلا به اين موضوع و اهميتش واقف بودم و اينجوري شد البته بگم باور کنين اصلا به خاطر دل سوزي و اين حرفا نبود متوقف کردن کار، اساسا تصميمم رو عجله اي گرفته بودم و هيجاني بود پايش، اين شد که بعدش ديدم هيچ دليلي براي اون موقع از شير گرفتنش ندارم خودمم شنيده بودم نگيم تلخ شده اما باور کنبن برا پسر من شدني نيست، به حالت ديوانه وار بهش نياز داره حالا اگر فقط بهش بگم ديگه بهت نميدم ضضررش براش ببشتر از فايده رعايت کردن اون موضوع ظريفي که بهش اشاره کردن نيست ممنون
ننه علي
26 فروردین 93 19:38
سلام اميدوارم تواين مرحله از رشد گل پسرتونم خداوند ياريتون كنه اما به نظرم شيرتونو تلخ نكنين خيلي بهتره چون خاطره بدي تو ذهنش باقي ميمونه
mahtab
پاسخ
سلام ممنونم، ان شاالله راستش الله اکبر رو خيلي وقته بلده بگه اما انقدر تلفظش براش سخته و متفاوت از صورت اصليش ميگه که به هيچ وجه قابل ذکر نيست، ديگه چه برسه به لا اله الا الله همينو بگم که در گفتن صداي "ل""خيلي مشکل داره طفلي و به لالا کردن ميگه "وا وا"" , ديگه خودتون به عمق ماجرا پي ببرين